یاسمینایاسمینا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

مسافر تابستونی

سرآغاز

سلام به تو ای حقیقت زندگی من ... امروز که برای تو مینویسم دو ماه و شانزده روز از جوانه زدنت میگذرد، جوانه ای که تنها در وجود من رشد میکند، بزرگ میشود و به حقیقتی شیرین تبدیل خواهد شد. عزیز من ... فرزندم... این صفحه را برای تو گشودم تا از تو بنویسم از بزرگ شدنت، قد کشیدنت و از بهاری شدن زندگی من و پدرت در کنار تو. با اینکه هنوز تکانی هم از تو حس نکرده ام اما لمست میکنم، بوی وجودت سراسر بدنم را فرا گرفته و سرشار از تو شده ام میدانستی... تو معجزه ای! هر روز که میگذرد و بیشتر به تو می اندیشم بیشتر و بیشتر خدا را سپاس میگویم که نوری از خودش را در دل من قرار داد تا بدانم حقیقت هستی چیست و او چقدر بزرگ است مسافر تابستانی من.....
6 اسفند 1391
1